این روزا از هر کسی بپرسی نقش بی بیسی در انقلاب ایران چی بود. هر کس یه تحلیلی براش داره. پخش اخبار، شعارهای ی و پررنگ کردن مشکلات و پر رنگ کردن رهبری انقلاب و هزار یه چیز دیگه تا اینکه کاملا برسی به این که نهه !هیچ نقشی نداشت و فقط وقایع رو گزارش کرد!
اما این روزا از هر کسی بپرسی نقش شبکه تلویزیونی "من و تو" در جامعه ایرانی چیه. کم تر چیزی میشنوی!؟
از اون جایی که نقش بی بیسی برای یه سری افراد مشخصه که نقش جهت دهی ی هم داشته به نظر من این شبکه کاملا جایگزین تهای پیشین بی بیسی هست
"من و تو" شبکه اشو با کلی برنامه مفرح شروع کرد و کلی مخاطب جذب کرد، این روزا هر بار که میبینمش که البته زیادم نیست! چیزی به جز اخبار درگیری و شلوغی و ی و ارشاد و اخبار پر رنگ تلخ و بعضا تکراری شلوغیها نمیبینم. و البته در کنارش برنامه هایی برای اینکه چقدر شا ه خوب بود و چقدر کار کرد برای ایران و فرهنگ ایران چقدر والا بوده و .
راستش رو بگم من هر دو این شبکه ها رو دوست دارم، هم بی بیسی و هم من و تو،جدا از برنامه های فرهنگی که دارن و دوست دارم ببینم هر دو شبکه رو میبینم چون وادارم میکنه فکر کنم و هر جا خواستم گول بخورم آگاهانه بدونم این مسیر مسیر من نیست، مسیر اوناس!
به نظرم در زمان شا ه کارهای خوب بسیاری شده و متاسفانه مشکلات بسیاری هم بوده که سبب ساز انقلاب شد. این روزا ایرانم مشکلات زیادی داره که قطعا ""باید دیده بشه"" تا بهش پرداخته بشه ولی نه با جریحه دار کردن احساسات مردم. ما تا یاد نگیریم احساساتمونو کنترل کنیم "نمیتوانیم" و "نخواهیم توانست" که مسیر درست رو در پیش بگیریم. این مشکلیه که خیلی از ما ایرانی ها داریم من جمله خودم!! کنترل عواطف و احساسات. همون نقطه قوتمون که من عاشقانه دوستش دارم همون نقطه ضعف من و ما هم هست. و من به این دلیله که به صراحت میگم هیچ شبکه تلویزیونی یا رسانه ایی رو نمیبینم که دلسوز ایران و مردم ایران باشه. هیچ کدام! و شبکه های داخلی هم با انکار کردن مشکلات کاملا احساسات جریحه دار شده مردم رو نمک پاشی میکنن. کاش در کنار هزار تا برنامه آواز و رقصو . یه برنامه میساختن که کنترل عواطف رو بهمون یاد بده. کنترل عواطف نه فقط تو زندگی شخصی که زندگی اجتماعی (شایدم هست و ما بهش توجه نمیکنیم!) و کاش برنامه هایی برای ساختن تفکرات اشتباه نمیساختن
تفکرات اشتباهی که همه ما ایرانی ها تا موقعی که ساکن ایران باشیم نمیفهمیم. و حتی سفر هم نمیتونه کمک کنه چون سفر یه مدت زمان موقت برای هر کس هست. در زمانهای کوتاه صبر ما بیشتر هست و البته احتمال بروز مشکلات کمتر و فقط با زندگی کردن در یه کشور هست که میزان اشکالات یه جایی رو میفهمیم
تفکراتی مثل این رو ببینین که ور دل هر ایرانی بشینی میگه:
* خارج از ایران وقتی هواپیما تاخیر داره، بهتون اطلاع میدن، بهتون غذا و آب مجانی میدن، ازتون عذرخواهی میکنن!، یا اصلا کلا همیشه همه چی سر وقت و مرتبه
* خارج از ایران آب گرفتگی معابر زمان بارندگی وجود نداره و کمک رسانی در زمان بحرانهایی مثل زله، آتش سوزی، سیل یا بهتون "سریعا" داده میشه!
* خارج از ایران کارهای اداری به سرعت و دقیق انجام میشه
* خارج از ایران نژاد پرستی نیست و همه به هم احترام میذارن
* خارج از ایران بداخلاقی در کار اداری وجود نداره
و خیلی موارد دیگه و مشابه این که وقتی مدتی زندگی خارج از ایران داشته باشی به وضوح میبینی اصلا همچین چیزی نیست
خلاصه که طولانیش نکنم. شاید فقط همون ژاپنه که برای سه ثانیه دیر اومدن یا اشکلات کاری ازتون عذرخواهی میشه و ما ایرانیها نمیتونیم از مسئولینمون توقع داشته باشیم ژاپنی رفتار کنن درر حالی که ما فقط طلبکار باشیم!
و من اگر بخوام یه چیز بسیار چشمگیر رو به عنوان تفاوت ایران و بقیه جاها ببینم قطعا صبر مردم در پذیرش مشکلات هست که هنوزم نتونستم کشف کنم خارج از ایران ، این آیا از صبرشونه یا از نا آگاهیشونه یا براشون مهم نیست کلا!
هر سال این موقع که میشه یاد این شعر ابتهاج می افتم
این چه رازیست که هر سال بهار ، با عزای دل ما می آید.
فقدان و غم نبود مادرم، امروز صبح که اخبار مربوط به سیل گرگان و شیراز رو میدیدم ، لحظه ایی اشکم بند نمیومد
فکر کنم این نوا و شعر امروز برای خیلیها تکرار بشه
روز آخر کلاس بود، داشت میرفت یه خداحافظی سریع کرد و رفت.
دلم تو هم گره خورده بود، به سختی باورم میشد که ممکنه دیگه نتونم ببینمش، ترم بعدی نبود. و یه حسی بهم میگفت باید بیشتر کنارش باشم. هیچ حس مرد و زن گونه ایی نسبت بهش نداشتم فقط مثل یه آدم و روح بزرگ میدیدمش که میتونه خیلی چیزا به من یاد بده نه تنها درس دانشگاه که خیلی چیزا
در حد ستایش تحسینش میکردم
نمی تونستم مثل اون خداحافظی کنم. گویا به جز من یکی دیگه از بچه های کلاسم اینطور بود واستاده بودیم و رفتنشو نگاه میکردیم که دیدم، نه نمیشه!!!!برای نمیشه اینطور تموم بشه.
رفتم دوباره سمتش و بهش گفتم. این چه خداحافظی بود؟ گفت چطور! گفتم مثل یه سراب اومدی روحمونو تشنه کردی و حالا داری میری!
نمیدونم چرا تو اون لحظه اینو گفتم ولی هنوزم هر بار فکر میکنم میبینم همینطور بود. مثل یه سراب هیچوقت سیراب نشدم و همیشه هم رو رفتنش بیشتر میشد حساب باز کرد تا موندنش
اینو نگفتم که راجع به اون فرد بگم اینو گفتم چون به نظرم همه چیز این دنیا اینجوریه همه چیز حتی خداشحتی معنویات.حتی عشقیه چشمه از هر چیزی که دوست داری بهت میده و وقتی طعمشو فهمیدی هر چیزی رو که خیلی بخوای ازت میگیره.
دنیا و زندگی خودش بزرگترین سرابه
روزی که فکر کردی کسی رو از ته دل دوست داری، ولش نکن!
ممکنه دوباره تکرار نشه!
آدم وقتی تو سن و سال توىه فکر میکنه همیشه براش پیش میاد، باید ده پونزده سال بگذره تا بفهمی همون یکدفعه بوده
که حالت با چیز دیگه ایی خوب نمیشه
عشق یعنی حالت خوب باشه.
پ.ن: بهرام رادن فیلم پل چوبی! چقد میفهمم،
عشق یعنی حالت خوب باشه، اگر حالتون خوبه قدرشو بدونین!
یکی از مزایای ویدیوهای انگیزشی اینه که تو فضای مجازی دیگه به جای چس ناله شکست، کلی لاف تدابیر و حکمت و دید رو به رشد آدمها رو میبینی و .
بماند یاد اون جک می افتم که چند وقت پیش مد شده بود که اگه یه سری افراد نامی از دانشگاه افتادن بیرون و موفق شدن، برادر من اونا از هارواد اومدن بیرون نه از دانشگاه آزاد سلوقون! اگرچه حتی این جک هم به نظرم منصفانه نیست و یه سیب هزار چرخ میخوره تا بیاد پایین و واقعا اعتقاد دارم هر چیزی ممکنه ولی این جار زدن موفقیت و دارم رشد میکنم چون همین چند دقیقه افتادم تو چاله و ذوق و شوق با چشمای پف کرده گریه ایی به نظرم یکم توهم ایجاد شده از این ویدیو های انگیزشیه
من چس ناله واقعی رو به هزارلبخند دروغ ترجیح میدم خوبه آدم خودش باشه.
درباره این سایت